فرهنگ امروز/ علی اردستانی: نگارنده نمیتواند خوشحالی خود را از انتشار کتابی در مورد فایرابند پنهان کند؛ بهویژه که در این ملک بلازده، بهندرت به مباحث فلسفهی علم توجه میشود و تنها عاشقان این رشته به خون دل، حلهای برای آن میتنند! کتاب حاضر از معدود کتابهایی است که بهطور مستقل به آرا و نظرات فایرابند میپردازد. با این حال، آنچه داغ تأسف و اندوه را بر دل مینهد، وجود کاستیها و نقایص فراوان کتاب است. دستکم اینکه انتظار میرود کتابی در این ابعاد کوچک (اگر ملحقات آن را نادیده بگیریم تقریباً ۱۴۰ صفحه میشود)، تا این حد اشتباهات ساختاری و ویرایشی نداشته باشد. در اینجا مجال آن نیست تا تمام این کاستیها توضیح داده شود و صرفاً به مهمترین این موارد اشاره میشود تا در فرصتی مغتنم، بالتمام مورد بررسی قرار گیرد.
از حیث محتوایی، شاید مهمترین اشکالی که به کتاب وارد است، به عدم توجه اصولی آن به روش ویژه و خاص فایرابند برمیگردد که از آن تحت عنوان آنارشیسم نظری یا معرفتشناختی نام برده میشود. برای نگارنده واقعاً جای این سؤال وجود دارد که چطور میتوان کتابی در مورد فایرابند با تمرکز بر علم و روش علمی نوشت، اما تنها در صفحات پایانی آن صرفاً سه یا چهار بار تحت عنوان کلی آنارشیسم به این موضوع اشاره کرد. (ص ۱۴۰ و ۱۴۱)
در واقع به نظر نمیرسد جز این ملک بلازده، که وقتی از چیزی خوششان نمیآید کمر به حذف آن میبندند، جای دیگری را بتوان یافت که اساس تفکر شخصی نادیده گرفته شود. در واقع تمام آنچه از آنارشیسم گفته میشود، بسیار موجز و سربسته است و با ذکر این جمله از فایرابند که «آنارشیسم گرچه ممکن است فلسفهی سیاسی جذابی نباشد، اما قطعاً داروی بسیار خوبی برای معرفتشناسی و فلسفهی ماست»، به این نتیجهی حیرتانگیز میرسد که «توصیه به آنارشیسم توصیه به یک داروست... [و] پس از اینکه بیماری بهبود یافت، دیگر احتیاج به مصرف دارو نیست.» (ص ۱۴۱)
این تنفر یا دستکم بیتوجهی به آنارشیسم، منجر به برداشتی کاملاً سطحی و منتاقضنما از آرای فایرابند شده است. باید توجه داشت که این روش، مبنای تفکر فایرابند را تشکیل میدهد و نه صرفاً دارویی موقتی برای مقابله با عقل! شیوهی درست آن بود که مؤلف محترم با تمرکز بر روش خاص فایرابند، به توضیح آرا و نظرات وی میپرداخت.
در همین رابطه، نکتهی دیگری که وجود دارد، عدم نظم و انسجام درونی کتاب است. بدین معنا که به نظر میرسد نویسنده، که به دنبال یافتن تناقضگویی فایرابند است، خود در دام تناقضگویی افتاده است. در سراسر کتاب، فعالانه کوشش میشود به خواننده این موضوع القا شود که فایرابند با علم و عقلانیت غربی مخالف است و در آثارش میکوشد آنها را به چالش بکشد. حتی در فصل چهارم تحت عنوان «پارادوکسهای نقد عقلانیت»، فایرابند به تناقضگویی متهم میگردد و گفته میشود:
«بنابراین بهکارگیری این ابزار [یعنی برهان خلف بهعنوان جزئی از منطق غربی] از طرف فایرابند، بدان جهت نیست که او برای این ابزار وثاقتی جهانشمول قائل است، بلکه بدان سبب است که او برای نشان دادن ادعایش، چارهای جز بهکارگیری منطق زبان سنت غربی ندارد. بدین ترتیب، اینکه فایرابند روش برهان خلف را به کار میگیرد، به سبب باور داشتن به یکتا و جهانشمول بودن قواعد و روشهای منطق نیست، بلکه از آن روست که او برای نشان دادن نارساییهای موجود در نظر فیلسوفان، باید با زبان آنها سخن بگوید و قواعد زبان آنها را همچون قواعد منطق رعایت کند. از این رو، چارهای جز این کار ندارد.» (ص ۱۲۵)
سپس در جایی دیگر، بهیکباره کل مطالب قبلی نادیده گرفته میشود و فایرابند بهعنوان هوادار سنت «روشنگری» معرفی میشود که معتقد است آموزههای عصر روشنگری هنوز ناتمام و کاملاً اجرا نشده است. به بیان دیگر، در اینجا تلاش میشود به خواننده القا شود که فایرابند همچنان در سنت روشنگری غرب دستوپا می زند و میکوشد معضلات آن را حل کند و «آموزههای عصر روشنگری را به خالصترین صورت خود احیا کند.» (ص ۱۴۶) براساس همین برداشت از فایرابند، نویسنده معتقد است که وی با مجموعهای از پارادوکسها، نظیر پارادوکس روش، عقلانیت و نسبیگرایی مواجه است. چنانکه گذشت، به نظر میرسد این پارادوکسها، بیش از آنکه در نزد فایرابند باشد، در ذهن مؤلف است که برداشتی اولیه و غیرمنسجم از او ارائه میکند.
در همین راستا، مشکل دیگری که در کتاب وجود دارد، اجتهادها و لغتبازیهایی است که در سراسر اثر به چشم میخورد. نویسنده بدون تدقیق و امعان نظر (که در چنین کتابهایی ضروری است)، مفاهیم و اصطلاحات خاص فلسفهی علم را بدون محابا به کار میگیرد و توجهی به ریشهی خاص آنها نمیکند. ما در اینجا بهواسطهی محدودیت فضا، تنها به چند مورد پُرکاربرد اشاره میکنیم که بعضاً موجب بیان جملاتی مهمل شده است. نخستین مثال به اصطلاح «verification» مربوط میشود. این اصطلاح، که یکی از اصطلاحات بسیار مهم در فلسفهی علم است و از دل مجادلات فیلسوفان علم، معنای واقعی خود را به دست آورد، در کل کتاب به «تحقیقپذیری» ترجمه شده است و حتی گفته میشود که ما روشی به نام «روش تحقیقپذیری» داریم. (ص ۱۶) جالب است معادلی که برای این روش تحقیقپذیری وضع میشود، با عنوان همخوانی ندارد: «principle of verification» (ص ۱۷)
مسئلهی اساسی جایی نمود مییابد که با استناد به وایزمن، کوشیده میشود این بهاصطلاح «روش» توضیح داده شود و به نقل از وی گفته میشود که «گزارهای که نتواند به هیچ روشی تحقیق شود، هیچ معنایی ندارد.» (همان) روشن است وایزمن هیچگاه چنین جملات مهملی را نمیگوید، زیرا بهخوبی میداند که تمام گزارهها بهنحوی قابلیت تحقیق دارند. مشکل کجاست؟ به نظر میرسد مشکل را باید در ترجمهی کلمهی «تحقیق» جستوجو کرد که در زبان فارسی معنایی کاملاً متفاوت با «verification» پیدا میکند. در واقع، آنچه وایزمن و سایر فیلسوفان نوپوزیتیویست از این کلمه افاده میکنند، تأیید تجربی یک گزاره است. به عبارت دیگر، وایزمن میگوید گزارهای را که نتوان به هیچ روشی تأیید تجربی نمود، فاقد معناست. در همین رابطه، میتوان به اصطلاح «verisimilitude» اشاره کرد که در اینجا به «حقیقتمانندی» (ص ۱۹) ترجمه شده است.
با توجه به بار فلسفی مفهوم حقیقت و مجادلات پیرامون این مفهوم، بهتر بود که به «واقعنمایی» ترجمه میشد تا مناسبت بیشتری با فضای حاکم بر مباحث فلسفهی علم داشته باشد. در راستای همین لغتبازیها میتوان به تفکیک نویسنده میان انواع نسبیگرایی اشاره کرد. ایشان بارها در کتاب متذکر میگردد که فایرابند به «نسبیگرایی دموکراتیک» باور داشته است. (برای نمونه، بنگرید به ص ۱۱۱ و ۱۴۴) اولین سؤالی که به ذهن متبادر میشود این است که مگر ما نسبیگرایی توتالیتر، اقتدارگرایانه یا مستبدانه هم داریم؟ ما میتوانیم از نسبیگرایی فلسفی، سیاسی یا معرفتشناختی نام ببریم، اما نمیتوانیم آن را به صفاتی نظیر دموکراتیک، توتالیتر و یا استبدادی متصف کنیم.
در همین رابطه، میتوان به مثال دیگری اشاره کرد. نویسنده عامدانه میکوشد تا در مقابل واژهی «language game» از معادل «بازی زبان» (ص ۴۱ و ۴۷) استفاده کند که اساساً بیمعنا و مبهم است. معادل رایج این اصطلاح بهمراتب بهتر میتواند معنای مورد نظر واضعان این اصطلاح را افاده کند: بازی زبانی. یا در همین رابطه میتوان به عبارت «تسجیلی» (ص ۱۶) در مقابل کلمهی «protocol» اشاره کرد که خود نیازمند به توضیح است. در اینجا (همانند برخی مترجمان) استعمال خود عبارت لاتین بهتر میتواند ناظر به معنای اصلی باشد. چنین لغتبازیهایی در سراسر کتاب به چشم میخورد و جای تأسف است که مؤلفان و مترجمان بهجای تلاش برای فهم آسانتر عبارات و جملات، عامدانه تلاش میکنند تا معادلهایی انتخاب کنند که فهم اثر را برای خوانندهی فارسی دشوار میسازد. به نظر میرسد ذکر همین چند مورد میتواند مبیّن کلیّت کتاب باشد.
در کنار این مشکلات محتوایی، چیزی که بهشدت آزاردهنده است مشکلات ویرایشی است. چنانچه کتابهایی که در حوزهی فلسفهی علم و اندیشه نگاشته میشوند، به امر ویرایش و کاربرد صحیح علایمِ نگارشی توجه نکنند، ممکن است سرمنشأ سوءفهمهای اساسی گردند. آیین نگارش چیزی نیست که ما به دلخواه، از آنها استفاده کنیم یا نکنیم، بلکه حاصل زحمت شبانهروزی ادیبان بزرگ است که با هدف فهم درست جملات و کلمات وضع شده است.
بیتوجهی به این موضوع به حدی است که حتی یک نمایه نیز برای کتاب لحاظ نشده است؛ چیزی که امروزه تقریباً از اجزای اصلی هر کتابی به شمار میرود. نکتهی دیگری که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد، تأکید بر جدانویسی بیش از حد است؛ بهگونهای که در برخی موارد، به ابتذال منجر میشود: نظیر کلمهی «یکدیگر» که عامدانه سعی میشود به صورت «یکدیگر» نوشته شود و یا کلمهی «گردایه» (ص ۴۲) که استعمال آن امروزه مرسوم نیست. نگارنده مشکلی با این نوع رسمالخط ندارد و برحسب تصادف موافق آن نیز هست، اما مشکل اینجاست که اگر قرار است ما تا این حد به سرهنویسی رو بیاوریم، باید در همهجا این رویه را اعمال کنیم، نه اینکه کاملاً گزینشی برخورد کنیم و در جایی دیگر، کلمات لاتین را بهشکلی نامأنوس به کار ببریم؛ مانند دیالکتیکال، پارادوکسیکال یا سیستماتیکی. برای مثال، میتوان به جملهی زیر اشاره کرد:
«...علم یکی از فعالیتهای خیلی معدود بشری و شاید یگانه فعالیت است که در آن خطاها بهطور سیستماتیکی نقد میشوند...» (ص ۲۶)
در جملهی فوق، کلمهی «سیستماتیکی» کل جمله را نارسا کرده است که بهآسانی میشد با جایگزین کردن عبارت «منظم» آن را مرتب کرد. یا در جملهی زیر که نقلقولی از فایرابند است، نویسنده ترکیب «فرایند دیالکتیکال» را استفاده میکند که در زبان فارسی کاملاً نامأنوس است:
«عقل و عمل دو نوع ماهیت متفاوت نیستند، بلکه بخشهایی از یک فرایند دیالکتیکال منفردند.» (ص ۶۴)
در این مورد هم بهتر بود از کلمهی «دیالکتیکی» استفاده میشد که هم رساتر بود و هم کاملاً با ذهن خوانندهی فارسیزبان آشناتر است. شاید در وهلهی نخست، این نکات ایراداتی بهنظر جزئی بیایند، اما برای سلاست و روانی متن، جنبهی اساسی دارند.
نکتهی ویرایشی دیگری که وجود دارد این است که نویسندهی محترم در برخی موارد، سه یا چهار صفحه مطلب سنگین و کاملاً فرمولبندیشده را ذکر میکند، بدون آنکه منبع مطلب را ذکر کند و در پایان، با ذکر یک جملهی کوتاه از یک نویسنده، مثلاً فایرابند، کل این چند صفحه را سرهمبندی میکند. برای نگارنده این شیوهی ارجاعدهی یادآور پایاننامههای دانشجویی است که از اینطرف و آنطرف مطالبی را به عاریت میگیرند و به نام خود منتشر میکنند. (برای مثال، بنگرید به: ص ۷۲ تا ۷۴، ۸۱، ۸۲ و ۸۷ تا ۹۰) متأسفانه این موضوع گاهی چنان ناشیانه صورت گرفته است که خوانندهی فارسیزبان را دچار آشفتگی میسازد. ذکر یک نمونه از این موارد خالی از لطف نیست:
فایرابند معتقد است که اگر چنین روشی [یعنی روشی علمی] وجود داشته باشد، باید بتوان نشانههای آن را در دستاوردهای موفق علمی یافت؛ در حوزههای گوناگونی مثل نجوم، زیستشناسی، فیزیک و... چیستی این روش و اینکه چه ویژگیهایی دارد، خود نظریهای دربارهی علم است. (ص ۴۸)
فقط نگاهی اجمالی به ساختار جمله کافی است تا نشان دهد که جملات فوق، نه تنها ترجمهای ناشیانه از دیگران است، بلکه اساساً ساختار دستور زبان فارسی نیز در آن رعایت نشده است. متأسفانه کتاب آکنده از این موارد است که گاه با استعمال بیش از حد ضمایر، بهشدت سلاست و روانی خود را از دست میدهد. به نظر میرسد رعایت این نکات در متون مربوط به متدولوژی و فلسفهی علم ضروری است، زیرا این متون فینفسه سخت و دشوار هستند و عدم رعایت نکات ویرایشی و دستوری میتواند به صعوبت آن بیفزاید. در این زمینه میتوان به موارد دیگری نیز اشاره کرد که ما بهواسطهی محدودیت حاکم بر این نوشتار، به همین مقدار بسنده میکنیم. امید میرود مؤلف محترم کتاب، با تأمل مجدد در ساختار کتاب و ویرایش مجدد آن، کار ارزندهی خود را تکمیل کند. باید توجه داشت تمام این ایرادات نباید منجر به نادیده گرفتن این اثر و نکات مثبت آن گردد. نگارنده امیدوار است این اثر، زمینه و بستر لازم را برای انتشار آثار دیگری در حوزهی فلسفهی علم، بهویژه در مورد فایرابند، فراهم سازد.
نظرات مخاطبان 1 30
۱۳۹۴-۰۲-۰۷ ۱۳:۱۳نیما اشجاری 3 43
۱۳۹۴-۰۲-۰۷ ۱۵:۰۹امین غفاری 1 40
۱۳۹۴-۰۲-۰۷ ۱۹:۱۱نسیم مقتدر 1 41
۱۳۹۴-۰۲-۰۸ ۱۱:۴۳سعید جعفری 5 7
۱۳۹۴-۰۲-۰۸ ۱۲:۴۵سیما دهقانی 1 39
۱۳۹۴-۰۲-۰۸ ۱۴:۵۵مسعود دمیرچی 1 33
۱۳۹۴-۰۲-۰۸ ۲۰:۵۸mina 60 6
۱۳۹۴-۰۲-۰۸ ۲۱:۰۴farhad 31 5
۱۳۹۴-۰۲-۰۹ ۰۷:۳۷مسعود دمیرچی 0 26
۱۳۹۴-۰۲-۰۹ ۱۳:۰۹محسن 47 7
۱۳۹۴-۰۲-۰۹ ۱۹:۴۹نقدی بر آقای اردستانی 47 95
۱۳۹۴-۰۲-۰۹ ۱۹:۵۱ظاهراً بخشی از متن ناقص مانده است... 46 92
۱۳۹۴-۰۲-۰۹ ۲۲:۲۸سعید جعفری 5 4
۱۳۹۴-۰۲-۱۰ ۱۲:۰۴امیر کنشلو 2 30
۱۳۹۴-۰۲-۱۰ ۲۰:۵۵مسعود دمیرچی 1 9
۱۳۹۴-۰۲-۱۰ ۲۱:۱۳امید کاظمی 2 23
۱۳۹۴-۰۲-۱۰ ۲۱:۴۹محمد نعمتی 2 25
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۰۱:۲۷مریم 2 26
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۰۸:۳۵حسین اکبری 1 23
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۱۲:۴۳مریم 1 33
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۱۳:۲۸حسین 0 22
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۱۳:۳۴خطاب به مینا خانوم 0 30
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۱۳:۳۶خطاب به مینا خانوم 1 26
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۱۶:۳۵سقراط 1 20
۱۳۹۴-۰۲-۱۱ ۲۲:۰۵شاهین 20 1
۱۳۹۴-۰۲-۱۲ ۰۹:۱۰محمد نعمتی 0 27
۱۳۹۴-۰۲-۱۳ ۰۰:۰۲مرتضوی 1 24
۱۳۹۴-۰۲-۱۳ ۱۳:۳۶محسن 20 5
۱۳۹۴-۰۲-۱۳ ۱۹:۱۲سعید جعفری 3 10
۱۳۹۴-۰۲-۱۷ ۲۱:۵۵فریبا اتحادیه 1 9